English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7093 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
semi self maintained discharge U تخلیه نیم وابسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
non self maintained discharge U تخلیه وابسته
self maintained discharge U تخلیه ناوابسته
maintained U اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintained U نگهداری کردن
maintained U ابقا کردن ادامه دادن
maintained U حمایت کردن از مدعی بودن
maintained U نگهداشتن برقرار داشتن
maintained U پشتیبانی کردن
maintained U به خوبی مراقبت شده
maintained U حفظ کردن
weakest maintained U ضعیف ترین مخلوط سوخت که تحت شرایط معین میتواندتوان را بیشینه نگهدارد
semi U نیمه
semi U نصف
semi U نیم
semi U نصفه
semi- U در معنای نصف یا بخش
semi U پیشوندی بمعنی : نیم
semi U نصف شده
semi U تقریبا نصف
semi U نیمه تاحدی
semi independent U نیمه مستقل
semi trailer U نیمه یدک
semi solvable U نیم حل پذیر
semi slav U شبه اسلاو در وامبی وزیرشطرنج
semi skilled U نیمه ماهر
semi spinner U پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi roller U پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi officially U بطورنیم رسمی
semi official U نیمه رسمی
semi barbarian U نیم وحشی
semi automatic U نیم خودکار
semi centennial U پنجاهمین سالگرد
semi centennial U نیم سده نیم سدهای
semi independent U نیمه خود مختار
semi weekly U هفتهای دوبار
semi-finalists U شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi diesel U نیم دیزل
semi literate U نیمه نویسا
semi-finals U نیمه نهایی
semi finals U نیمه نهایی
semi conductor U نیمه هادی
semi annual U ششماهه
semi circular a U طاق روی
semi circular U نیم دایرهای
semi circle U نیم دایره
semi annually U ششماهه
semi-finalists U نیم - پایانگر
semi-mummy U نیمهبستهشده
semi-conscious U در حال نیمه غش
semi-colons U نقطهبند
semi-colons U نیم وج از یا
semi-conscious U نیمه هشیار
semi-conscious U نیمه بیهوش
semi-final U نیمه نهایی
semi-final U نیم پایانی
semi-final U مسابقات نیم پایانی
semi-precious U نیمه گرانبها
semi-precious U نیمه بهادار
semi-finalist U شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-colons U نقطه ویرگول
semi-colon U نقطهبند
semi-finalist U نیم - پایانگر
semi mechanization U نیمه مکانیزه
semi meran U شبه مران در دفاع مران
semi-colon U نیم وج از یا
semi monthly U پانزده روزیکبار
semi monthly U روزنامه یامجله دوهفتگی
semi detached U درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-detached U درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi naufragium U نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
semi-column U نیم ستون
semi-colon U نقطه ویرگول
semi-modal U افعالیمثلdare;-Needنیمهکمکی
semi-detached houses U خانههاییکشکلبادیوارمشترک
semi open game U بازی شطرنج نیمه باز
semi-fisheye lens U لنزنیمهبرآمده
semi skilled worker U کارگر نیمه ماهر
semi processed data U داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
semi-submersible platform U سکوینیمهشناور
semi automatic advance U میزان کردن نیم خودکار
semi interquartile range U دامنه نیمه چارکی
semi luxury goods U کالاهای نیمه تجملی
semi logarithmic paper U کاغذ نیمه لگاریتمی
semi killed steel U فولاد نیمه ارام
semi indirect lighting U روشن سازی نیم مستقیم
semi finished goods U کالاهای نیمه ساخته
semi circular parry U دفاع نیمدایره
semi durable goods U کالاهای نیمه بادوام
semi automatic lathe U ماشین تراش نیمه خودکار
semi automatic telephone system U تلفن نیم خودکار
semi-permanent hair color [American] U رنگ مو
discharge U خالی کردن گلوله
discharge U خالی کردن باتری
discharge U ابراء
discharge U ازاد کردن
discharge U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge U مرخص کردن پس دادن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U خارج کردن
discharge U گذر حجمی در واحگ زمان
discharge U دبی
discharge U مفاصا تصفیه
discharge U پرداخت
discharge U تادیه کردن
discharge U اخراج تخلیه الکتریکی
discharge U دشارژ
discharge U تادیه
discharge U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge U ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge U منفصل یااخراج کردن
discharge U رفع اتهام
discharge U شلیک عصبی تخلیه
discharge U ترشح کردن
discharge U درکردن
discharge U خالی کردن
discharge U تخلیه بار
discharge U تخلیه
discharge U انفصال ترشح
discharge U بده
discharge U تخلیه الکتریکی
discharge U اداء کردن
discharge U مرخص کردن
discharge U برون ریزی
discharge U تبرئه
brush discharge U تخلیه جارویی
average discharge U بده متوسط
average discharge U بده میانگین
average available discharge U بده متوسط مفید
anuual discharge U بده سالانه
discharge currect U جریان تخلیه
discharge currect U جریان دشارژ
discharge curve U منحنی بدههای اندازه گیری شده
conditional discharge U ازادی مشروط
charge and discharge U محل بارگیری و باراندازی
coefficient of discharge U ضریب جریان
corona discharge U تخلیه الکتریکی
corona discharge U تخلیه کورونا
coefficient of discharge U ضریب تخلیه
corona discharge U تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
discharge capacity U فرفیت تخلیه بار
discharge capacity U فرفیت تخلیه بارانداز
discharge chute U سرسره تخلیه
corollary discharge U تخلیه تبعی
discharge cock U شیر تخلیه
discharge conveyor U نوار تخلیه
average available discharge U بده میانگینی دسترس
absolute discharge آزادی مطلق
spontaneous discharge U شلیک خودانگیخته
discharge tube U مجرایتخلیه
To dismiss (discharge) someone. U کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
total discharge U تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
deep discharge U تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
discharge tube U لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
discharge system U سیستمتخلیه
discharge pipe U لولهتخلیه
surging discharge U تخلیه نوشی
to discharge a guarantee U ضمانتی را ازاد کردن
to discharge goods U کالا را تخلیه کردن
to discharge of an obligation U از دینی مبرا کردن
undesireable discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
utilizable discharge U بده مفید
glow discharge U تخلیه تابناک
discharge bay U صفحهشارژنشده
discharge of an obligation U سقوط تعهد
electric discharge U تخلیه الکتریکی
electrical discharge U تخلیه برقی
electron discharge U تخلیه الکترونها
electrostatic discharge U تخلیه الکتروستاتیکی
first townsend discharge U تخلیه اول تاونزند
flood discharge U بده طغیان
flood discharge U بده فزون ابی بده سیل
general discharge U ترخیص عمومی از خدمت سربازی
general discharge U خاتمه خدمت
discharge nozzle U فواره تخلیه
glow discharge U تخلیه تابنده
flaming discharge U تخلیه مشتعل
honorable discharge U ترخیص محترمانه
honorable discharge U ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
impulse discharge U تخلیه ضربهای
disruptive discharge U تخلیه جرقهای
dishonorable discharge U اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
discharge without honor U اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
discharge of chips U تخلیه براده ها
discharge of contract U انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
discharge of solids U بده جامد
sediment discharge U بده جامد
discharge opening U راهگاه تخلیه
discharge opening U مجرای تخلیه
discharge pressure U فشار تخلیه
discharge of affect U برون ریزی هیجانی
discharge recorder U تخلیه نگار
discharge resistance U مقاومت تخلیه
discharge spout U ناودانه ی تخلیه
discharge valve U سوپاپ دود
discharge valve U سوپاپ تخلیه
discharge velocity U سرعت تخلیه
discharge voltage U ولتاژ تخلیه
discharge voltage U ولتاژ دشارژ
implusive discharge U تخلیه غیر متناوب
main discharge U تخلیه اصلی
Recent search history Forum search
1طیف جذبی انفصالی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com